نداری

بازدید :265
چهارشنبه 27 آذر 1398زمان :17:37
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

معرفي کتاب مرگ فروشنده

اثر آرتور ميلر

درباره‌ي نويسنده

آرتور اشر ميلرنويسنده، نمايشنامه‌نويس و مقاله‌نويس آمريکايي بود. نام ميلر به مدت ?? سال در فهرست مشاهير دنياي ادبياتو نمايش مي‌درخشيد؛ از ميلر نمايشنامه‌هاي درخشان بسياري چون همه پسران من، چشم‌اندازي از پل، قيمت و مرگ فروشندهبه‌جاي مانده است که هنوز هم به‌طور وسيع به اجرا درمي‌آيند.

ويلي لومان ?? سال است که حرفه‌ي فروشندگي را پيش‌گرفته است. او حالا ?? ساله است و ديگر مانند قبل کارايي ندارد. ويلي حالا ديگر آينده‌اي ندارد تا بدان اميدوار باشد و چاره‌اي ندارد جز آنکه با گذشته‌اش روبه‌رو شود؛ گذشته‌اي که مايه‌ي تأسف و نااميدي است و ويلي را در هم مي‌شکند. درنهايت ويلي دست به اقدامي شجاعانه ميزند اما اين سؤال مطرح است که آيا ويلي حقيقتاً قهرمان است يا احمقي است که تنها خودش را فريب مي‌دهد؟

اين داستان، شاد نيست. داستاندرباره‌ي خانواده‌اي است غرق در مشکلات؛ درباره‌ي پا به سن گذاشتن است و درباره‌ي سال‌ها سخت‌کوشي و درنهايت دست نيافتن به هيچ‌چيز و کنار گذاشته شدن. مرگ فروشنده داستان آرزوهاي بزرگي است که هيچ‌گاه محقق نمي‌شوند؛ داستان خيانتو داستان رابطه‌ي سرد ميان پدر و پسر. مرگ يک فروشنده داستان يک پدر است. اين پدر چه‌کار مي‌کند؟ بي‌قرار است چراکه شغلش را ازدست‌داده، پيوندش را با همه‌چيز، حتي با فرزندانش ازدست‌داده و گرفتار خيالات خود شده است.

با پيش رفتن در داستان تراژديحقيقي ذره‌ذره خود را نشان مي‌دهد. اين کتاب از آن دسته آثاري است که بايد بيش از يک‌بار مطالعه شود تا به‌درستي درک شود. مرگ فروشندهخواننده را عميقاً تحت تأثير قرار مي‌دهد و اين در حالي است که مطالعه‌اش چندان خوشايند نيست. اين اثر در قالب نمايشنامهنوشته شد و واضح است که بازيگران بسياري آن را روي صحنه برده‌اند؛ اما نخستين بار ?? جولاي ???? بود که مرگ فروشندهدر لاندن تيِتر روي صحنه رفت.

ليندا (صداي ويلي را از بيرون اتاق مي‌شود، با اندکي لرزش صدا مي‌کند): ويلي!
ويلي: همه‌چيز روبه راهه. برگشتم.
ليندا: چرا؟ چي شده؟ (مکث کوتاه) اتفاقي افتاده ويلي؟
ويلي: نه. چيزي نشده.
ليندا: تو که با ماشين تصادف نکردي مگه نه؟
ويلي (با کمي خشم): گفتم که چيزي نشده. مگه نمي‌شنوي؟
ليندا: حالت خوبه؟
ويلي: به حد مرگخستم. (صداي موسيقي کم و کمتر مي‌شود. ويلي کنار ليندا دراز مي‌کشد، کرخ و بي‌حس) نتونستم. نتونستم ليندا… ???

ويلي لومان درست ماند همه‌ي ما مي‌خواهد موفق باشد. گرچه در ابتدا اين‌گونه به نظر مي‌رسد که ويلي يک شکست‌خورده‌ي تمام‌عيار است اما بايد گفت که با پيش رفتن در داستان متوجه خواهيم شد که اين شکست ويلي از سر بددلي و کم‌کاري نيست که از سر غفلت است. به گمان ويلي موفقيت در زندگي به داشتن ثروت است و راه رسيدن به ثروت، محبوبيت است. ويلي به‌جاي تلاش و پند گرفتن از اشتباهات گذشته، سعي دارد راه رسيدن به موفقيت را ميانبر بزند و همين دليل آن مي‌شود که درنهايت نه دوستي داشته باشد و نه پولي. فروشنده‌اي درون ويلي است که دائم در گوشش مي‌خواند «ارزش تو به آن چيزي است که مي‌فروشي» و مشکل هم همين‌جاست. ويلي نمي‌تواند چيزي بفروشد. او بي‌ارزش است.

ميگويند که غفلت يک نعمت است و اين نمايشنامه تماماً درباره‌ي ويلي است؛ ويلي با همه‌ي وجودش تلاش مي‌کند، حتي تا مرز ديوانگي پيش مي‌رود تا خود را رويارويي با واقعيت دور نگاه دارد؛ واقعيت اين‌که ويلي دروغ مي‌گويد، تقلب مي‌کند، دوستي ندارد و به درد هيچ کاري نمي‌خورد.

آنچه اين نمايشرا تا اين اندازه درخشان مي‌کند اين موضوع است که هرکدام از شخصيت‌هاي نمايش تجسم يکي از ابعاد شخصيت ويلي است. همسر ويلي همان‌گونه با او رفتار مي‌کند که ويلي آرزو دارد جامعه با او رفتار کند، دو پسر او مي‌خواهند درست شبيه به او باشند و آن زمان که ويلي متوجه اين موضوع مي‌شود اميد و آرزوهايش از بين مي‌روند و پسر همسايه‌اش هر چيزي را که ويلي و دو پسرش در طلب آن هستند دارد. از همين روي، مشاهده‌ي رفتار و نحوه‌ي برخورد ويلي با اين افراد به‌غايت جالب است. از ديگر نکات مثبت اين نمايشنامه ديالوگ‌هاي بسيار خوب آن است.

?? سالم که بود به جنگل قدم گذاشتم و وقتي ?? سالم شد اومدم بيرون؛ و به خدا قسم که پولم از پارو بالا مي‌رفت.

اين کتاب توسط انتشارات بيدگل و با ترجمه‌ي حسن ملکي منتشر شده است که مي‌توانيد به‌راحتي آن‌را از سايت کاواکخريداري نماييد .

https://www.cavack.com/Item/35279



مشاهده پست مشابه : کتاب جنگ‌هايي که دنيا را تغيير دادند
بازدید :662
دوشنبه 18 شهريور 1398زمان :0:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

کتابشوري در سر

اثر اورهان پاموک

درزبان ترکي براي غم کلمه‌اي است به نام حزن و اين اثر اورهان پاموکغرق در حزن است. آقاي پاموک در سال ????، براي کتاب«استانبول: خاطرات و شهر»، رماني که غم تمام شهر را به تصوير مي‌کشيد، برنده‌ي جايزه‌ي نوبل ادبياتشد. رمان جديد او نيز موضوع مشابهي دارد. « شوري درسر » نخستين رمان او بعد از «موزه‌ي معصوميت» است و حماسه‌اي است درباره‌ي چگونگي زندگي دراستانبول طي نيم‌قرن اخير.

نخستين چيزي که بايد درباره‌ي اين اثر بدانيد اين است که « شوري درسر» رماني است درباره‌ي يک فروشنده‌ي غذاي خياباني و از اين نظر آن را شايد بتوان چيزي درمايه‌هاي رمان «هم‌پيماني کودن‌ها» دانست. شخصيت اصلي کتاب ، مولود کاراتاس، شبانه خيابان‌هاي شهر را زير پا مي‌گذارد و فرياد مي‌کشد: بوزاااا، بوزاااي خووووب دارم. بوزا يک نوع مشروب ترکي است که از تخمير گندم به دست مي‌آيد. رنگش به زردي مي‌زند و معمولاً با دارچين و نخود خورده مي‌شود. بوزا درصد الکل پاييني دارد؛ آن‌قدر پايين که ازنظر يکي از شخصيت‌هاي کتاب: اين مشروب را ساخته‌اند که مسلمان‌ها هم بتوانند الکل بخورند!آقاي پاموک خاطرنشان مي‌کند که بوزا فروش‌ها را ديگر نمي‌شود زياد در استانبول ديد. در دهه‌ي ?? و هفتاد ميلادي مولود ديگر از آخرين بوزا فروش‌ها به‌حساب مي‌آيد. صداي پخته‌اي دارد و از حنجره‌اش حزن بيرون مي‌جهد. يکي از مشتري‌ها به او مي‌گويد: صداي دل‌نشيني داري، مثل اذان‌گوها. مولود جواب مي‌دهد که: احساسي که تو صداي بوزا فروش است باعث مي‌شود مردم از او خريد کنند.

« شوري درسر» اما تنها داستان مولود نيست. اين رمان داستان زندگي چند شخصيت فرسوده و اغلب خنده‌دار را به هم پيوند مي‌دهد؛ شخصيت‌هايي که هرکدام صداي خود را دارند و براي گفتن داستان خود بي‌طاقت‌اند. بسياري از آن‌ها اعضاي خانواده‌ي بزرگ مولود هستند و از نواحي فقيرنشين آناتولي مرکزي ترکيه مي‌آيند. به حاشيه‌نشيني شهرها روي مي‌آورند و بعدها جريان مدرنيته آن‌ها را به درون آپارتمان‌ها مي‌کشد. آقاي پاموک نسلي از اين مردم را به تصوير مي‌کشد که با هزار اميد به سمت شهرها مهاجرت کردند.

موضوع نخست واصلي رمان «برف» که درسال ???? به چاپ رسيد، احساس عدم تعلق است؛ زندگي در دنيايي که بين ارزش‌ها و جذابيت‌هاي غرب و شرق سرگردان است و اين سرگرداني و ترديد شامل مسائل مذهبي نيز مي‌شود.در اين رمان نيز موضوع همين است. مولود در لحظات سخت زندگي به همبستگي عميق‌تري با اسلام مي‌رسد. اين موضوع اما تنها سايه‌ي کم‌رنگي بر رمان « شوري درسر» انداخته. اين کتاب سرودي است نه درباره‌ي اعتقادات که درباره‌ي آشفتگي‌هاي جسمي و رواني که درزندگي ممکن است براي فرد پيش آيد.اتفاقات بسياري در اين کتاب رخ مي‌دهند؛ تولدهاي به هنگام و مرگ‌هاي بي‌موقع، عداوت و مکر و دل‌شکستگي به تکرار. درقلب اين رمان داستاني است عاشقانه و غيرمعمول. مولود را اغفال مي‌کنند تا همراه با دختري فرار کند که معشوقه‌اش نيست؛ دختري که نه به آن زيبايي است و نه به آن جواني؛ دختري که خواهر معشوقه‌ي اوست. درهرصورت اما ازدواجشان سعادتمند است؛ گرچه تلاششان براي رهايي از چنگال فقر هرگز تمامي نمي‌يابد.

جنبه‌هاي بسياري از اين رمان هستند که شايسته‌ي ستايش‌اند. نخستين چيزي که بايد گفت اين است که اين رماندرست مانند بوزا درصد الکلش بسيار پايين است! نزديک به ??? صفحه حجم دارد و ازنظر طول شبيه به حماسه است اما فاقد تأثيري است که يک حماسه بر خواننده مي‌گذارد. مثل بوزا، پس از اتمامش تنها ردي کمرنگ بر لب‌ها باقي مي‌گذارد.اندوه را تحمل کردن کار هرکسي نيست و درطولاني‌مدت مي‌تواند به‌شدت آزاردهنده شود. مطالعه‌ي اين رمان من را به ياد يکي از نوشته‌هاي اليف باتومان، از کتابتسخيرشده (the possessed) که در سال ???? از اين نويسنده به پاپ رسيد، مي‌اندازد: خانم باتومان نويسنده‌اي آمريکايي است اما پدر و مادر او اهل ترکيه هستند. او اشاره‌کرده که در ترکيه کمتر کسي پيدا مي‌شود که کتاب بخواند و آقاي پاموک که کتابش را مي‌نوشته چقدر از اين موضوع احساس بيچارگي داشته.

او درباره‌ي رمان « کتابسياه» اورهان پاموکاين‌گونه مي‌نويسد: «اين کتابدرباره‌ي مردي بود که همسرش را ازدست‌داده بود؛ نام همسرش رؤيا بود. اين مرد خيابان‌هاي استانبول را مي‌گشت و صدا مي‌زد: رؤيا! رؤيا! يادم است اين کتاب را که مي‌خواندم سوار اتوبوسي در ترکيه بودم و عميقاً حوصله‌ام را سر برده بود».من بايد بگويم که کتاب«شوري در سر»خواننده را عميقاً خسته و کسلنمي‌کند! اما ورق زدن کتابتنها از سر احترامي است که براي نويسنده و زحمتي که براي کتابش کشيده قائل هستيد و شايد هم اندکي علاقه، نه از سر اشتياق و ميل شديد به ادامه‌ي آن. در برخي بخش‌هاي اين رمان به‌ملايمت مي‌توان ارتباطي با عنوان کتاب يافت؛ مي‌توان شور و آشفتگي که در سر مولود مي‌گذرد را حس کرد. اين «شور» در سر مولود چندان هم عجيب و جديد نيست؛ به نظر مي‌رسد اين شور و آشفتگي از جنس همان غم و اندوهي باشد که از اورهان پاموکسراغ داريم؛

آقاي پاموک از اين نظر نويسنده‌اي قابل پيش‌بيني است. يکي از استعدادهاي بي‌نظير او اين است که درباره‌ي هر موضوعي تحقيق مي‌کند و نتايج را با احساسات و عواطف انساني ترکيب مي‌کند و از اين ترکيب نثري هوشيار و باثبات مي‌آفريند. يکي از نمونه‌هاي بارز اين موضوع نوشتن درباره‌ي دست‌فروش‌ها است.او درکتابش به «سال‌هاي طلايي غذا فروشي خياباني» جاني تازه مي‌دهد؛ به‌تفصيل درباره‌ي انواع غذاها، از صدف شکم پر گرفته تا کله‌پاچه و جگر سرخ‌شده، توضيح مي‌دهد. بامطالعه‌ي اين بخش‌ها چيزهاي زيادي درباره‌ي تاريخچه‌ي اين غذاها و فروشندگان آن‌ها مي‌آموزيم. به چشم مي‌بينيم که روزانه با قوانين جورواجور و طاقت‌فرسا، مشتري‌هاي دمدمي‌مزاج و سگ‌هاي ولگرد دست‌وپنجه نرم مي‌کنند.آقاي پاموک خوب مي‌داند از طبقات گوناگون اجتماعي چگونه بايد در نوشته‌هايش استفاده کند. زماني که غذاهايي چون مرغ و نخود و برنج پلاستيک پيچي شده در دست کارمندان دولتي به غذاي فقرا مشهور مي‌شود، کاروکاسبي از رونق مي‌افتد.

مولود يکي از همين فروشنده‌ها است. شب‌ها هم به فروش بوزا مشغول است. مولود روزها سعي مي‌کند هرچه بتواند مي‌فروشد. همسرش غذاها را آماده مي‌کند و خود را «سرآشپز رستوران سه‌چرخ» شوهرش مي‌داند! طنز دراين رمان آزادانه استفاده‌شده است. هر راوي براي گفتن داستان خود ميان حرف ديگري مي‌پرد و ممکن است حتي داستانش با داستان ديگري در تناقض باشد. يکي از زنان داستان درجايي از خوبي‌هاي خانه‌هاي فقيرنشين و زمين‌هاي خاکي‌اش مي‌گويد: «يک ماه طول کشيد تا بفهمم هرچقدر زمين را بيشتر بسابم سقف بلندتر مي‌شود». مولود که عاشق سينما است، از بدي‌هاي فيلم‌هاي آمريکايي و اروپايي مي‌گويد: نمي‌شود فهميد آدم خوبه کيه، آدم بده کيه.

« شوري درسر» اثر قوي‌اي است اما نه به قدرت و تأثيرگذاري آثار ديگر پاموک، مانند «برف» و «نام من رِد است». اين کتاب از بس مصيبت‌بار و غم‌انگيز است که خنده‌دار هم هست! اين را زماني مي‌فهميد که يکي از شخصيت‌ها درباره‌ي مولود به کسي مي‌گويد: «يک‌کمي عجيب‌وغريب هست، اما قلبش مثل آب زلالِ».

اين کتاب توسط نشر چشمه و با ترجمه‌ي عين‌له غريب منتشر شده است. مشاهده و خريد کتاباز لينک زير :

https://www.cavack.com/Item/3453



مشاهده پست مشابه : نقد کتاب روايت يک مرگ در خانواده
برچسب ها کتاب, شوری, در, سر,
درباره ما
اطلاعات کاربری
نام کاربری :
رمز عبور :
آرشیو
خبر نامه


معرفی وبلاگ به یک دوست


ایمیل شما :

ایمیل دوست شما :



چت باکس




captcha


پیوندهای روزانه
  • آرشیو لینک ها
آمار سایت
  • کل مطالب : 115
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 17
  • بازدید کننده امروز : 18
  • باردید دیروز : 365
  • بازدید کننده دیروز : 366
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 845
  • بازدید سال : 3366
  • بازدید کلی : 65394
کدهای اختصاصی